دسترسی سریع
موضوعات
آرشیو
آخرین کاربران
آمار
نظرسنجي
جدید ترین مطالب
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
درد دل با خدا (چند خطی به خدا بنویسید) | 7 | 1042 | yasser |
بسمه تعالي
زندگینامه امام سجاد علیه السلام
نام مبارک امام چهارم علی است و مشهورترین القاب آن حضرت زین العابدین و سجّاد میباشد و مشهورترین کنیه ایشان ابامحمد و ابوالحسن است. مدّت عمر آن بزرگوار پنجاه و هفت سال است. ایشان پانزدهم جمادی الاول سال سی و هشتم هجری به دنیا آمد. تولد آن بزرگوار دو سال قبل از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام است و تقریباً بیست و سه سال با پدر بزرگوار زندگی کرد. پس مدت امامت آن بزرگوار سی و چهار سال است ذیلامطالبی در مورد آن بزرگوار عرضه میگردد:
الف) عبادت و مناجات امام سجاد(علیه السلام(
طاووس يماني مي گويد: 1-
حضرت علي بن الحسين(ع) را ديدم كه از وقت عشا تا سحر به دور خانه خدا طواف مي كرد و به عبادت مشغول بود. چون خلوت شد و كسي را نديد، به آسمان نگريست و گفت:
»خدايا! ستارگان در افق ناپديد شدند و چشمان مردم به خواب رفت و درهاي تو بر روي درخواست كنندگان گشوده است. «
طاووس جمله هاي زيادي در اين زمينه از مناجاتهاي خاضعانه و عابدانه آن حضرت نقل مي كند. مي گويد: امام چند بار در خلال مناجات خويش گريست. مي گويد: سپس به خاك افتاد و بر زمين سجده كرد، من نزديك رفتم... برخاست و نشست و گفت: كيست كه مرا از ياد پروردگارم بازداشت. عرض كردم: من طاووس هستم اي پسر پيامبر! اين زاري و بي تابي چيست؟ ما بايد چنين كنيم كه گناهكار و خطا پيشه ايم... شما چرا با اين نسب شريف و پيوند عالي در وحشت و هراس هستيد؟ به من نگريست و فرمود:
«نه، نه، اي طاووس! سخن نسب را كنار بگذار. خدا بهشت را براي كسي آفريده است كه مطيع و نيكوكار باشد هرچند غلامي سياه چهره باشد؛ و آتش را آفريده است براي كسي كه نافرماني كند ولو آقازاده اي از قريش باشد. مگر نشنيده اي سخن خداي تعالي را: «وقتي كه در صور دميده شود، نسبت ها منتفي است و از يكديگر پرسش نمي كنند.» به خدا قسم! فردا تو را سود نمي دهد مگر عمل صالحي كه امروز پيش مي فرستي.»
2- فرزند خردسال زين العابدين(ع) در حالي كه آن حضرت مستغرق عبادت است، از بلندي سقوط مي كند و دستش مي شكند. فرياد بچه، و زنهاي خانه غوغا مي كند و بالاخره شكسته بند مي آيد و دست بچه را مي بندد. زين العابدين(ع) پس از فراغ از نماز- يعني پس از بازگشت از اين سفر آسماني- چشمش به: دست بچه مي افتد و با تعجب مي پرسد مگر چه شده است كه دست بچه را بسته ايد؟! معلوم مي شود اين فرياد و غوغا نتوانسته است امام را از استغراق خارج كند.
3- شما مي بينيد آن پاك ترين پاكان لذتشان در اين بوده كه بيايند با خداي خودشان سخن بگويند، همه اش از تقصير خودشان، از كوتاهي خودشان، از گناه- كه گناه به نسبت ما ترك اولي است، از ترك اولي هم يك درجه بالاتر است- سخن بگويند. حسنات الأبرابر سيئات المقربين. دعاي ابوحمزه را بخوانيد، ببينيد علي بن الحسين(ع) با خداي خودش چگونه حرف مي زند؟ چه جور ناله مي كند؟ انين المذنبين احب الي من تسبيح المسبحين، اين دعاي ابوحمزه، ناله علي بن الحسين است، يك خورده با اين ناله آشنا بشويم، ناله اين بنده پاك خدا، اينها لذتشان در اين بود كه با خداي خودشان كه حرف مي زنند، همه اش از نيستي خودشان، از فقر خودشان، از احتياج و نياز خودشان، از كوتاهي كردنهاي خودشان، بگويند. همه اش مي « گويد مولاي مولاي اذ رايت ذنوبي فزعت و اذرايت كرمك فنعت » خدايا! آنچه از من است، كوتاهي . است. خداي من، مولاي من، آقاي من! چشمم كه به گناهان خودم مي افتد، خوف و فزع و ترس مرا فرامي گيرد. اما يك نظر كه به تو مي كنم، رحمت تو را كه مي بينم، رجاء و اميد در دل من پيدا مي شود. من هميشه در ميان خوف و رجاء هستم، به يك چشم به خودم نگاه مي كنم، خوف مرا مي گيرد، به چشم ديگر به تو نگاه مي كنم، رجاء بر من غالب مي شود... بله آنها چنين بودند.
ب) عاشورا و حماسه امام سجاد(ع(
1- زين العابدين (ع) كه د رآن وقت از يك طرف بيمار بود و از طرف ديگر اسیروقتی رفت بالای منبرچ چه ولوله اي بپا كرد! يزيدت گفت الان مردم مي ريزند و مرا مي كشند دست و پايش را گم كرد. دست به حيله اي زد ظهر بود، يكدفعه به موذن گفت: اذان! وقت نماز دير مي شود. صداي موذن بلند شد. زين العابدين(ع) خاموش شد. موذن گفت... تا رسيد به شهادت به رسالت پيغمبر اكرم، زين العابدين (ع) فرياد زد: موذن! سكوت كن.! رو كرد به يزيد و فرمود: يزيد اين كه اينجا اسمش برده مي شود و گواهي به رسالت او مي دهيد، كيست؟ ايها الناس! ما را كه به اسارت آورده ايد، كيستيم؟ پدر مرا كه شهيد كرديد، كه بود؟ تا آن وقت مردم اصلاً درست آگاه نبودند كه چه كرده اند.
آن وقت شما مي شنويد كه يزيد بعدها اهل بيت پيغمبر را از آن خرابه بيرون آورد و بعد دستور داد كه آنها را با احترام ببرند... بعد پسر زياد را لعنت مي كرد و مي گفت: تمام، گناه او بود. چرا؟ آيا يزيد، نجيب شده بود؟ ابداً ]اين، براي اين بود كه[زين العابدين (ع) و زينب «س» اوضاع و احوال را برگرداندند.
2- بر او (ابن زياد) علي بن حسين(ع) را عرضه كردند. فرعون وار صدا زد:«من انت؛ تو كي هستي؟»
فرمود: «انا علي بن الحسين؛ من علي بن حسين هستم.» گفت: مگر علي بن حسين را خدا نكشت؟ (حالا ديگر بايد همه چيز به حساب خدا گذاشته شود تا معلوم شود كه اينها همه بر حق هستند!) فرمود:من برادري داشتم، نام او هم علي بود و مردم در كربلا او را كشتند. گفت: خير، خدا كشت. فرمود: البته كه قبض روح همه مردم به دست خداست، اما مردم او را كشتند. بعد ]ابن زياد[ گفت: «علي و علي» يعني چه؟! پدر تو اسم همه بچه هايش را علي گذاشته]است[ ؟! فرمود: پدر من به پدرش ارادت داشت و اين، تو هستي كه بايد از پدرت «زياد» ننگ داشته باشي...
اين، يكي از خصوصيات اهل بيت بود كه با منطق «جبرگرايي»- كه در دنيا جبر است و در عين جبر، عدل است؛ يعني بشر در اين جهان هيچ وظيفه اي براي تغيير و تبديل و تحول ندارد و آنچه هست. آن است كه بايد باشد وآنچه نيست، همان است كه نبايد باشد و بنابراين بشر نقشي ندارد- مبارزه كردند:
أ) خطابه امام (ع) در كوفه:
با توجه به اينكه كوفيان حسب و نسب امام حسين (ع) را مي دانستند و فقط دنياگرائي و غفلت و مال حرام سبب جرأت آن ها بر قتل امام حسين (ع) شده بود، با خطابه هايي آتشين وجدان به خواب آن ها را نسبت به شدت جنايتي كه مرتكب شدند بيدار نمودند و اوج فاجعه كشتن امام (ع) و اهل بيتش و بيعت شكني اهل كوفه را گوشزد كردند.
ب) خطابه امام در شام
امام علي (ع) در شام به شكل ديگر اين پيام را ابلاغ كردند و بيشترين همت ايشان كه در اين شهر، شناساندن شخصيت و جايگاه و حسب و نسب خود نسبت به پيغمبر اكرم (ص) بود و در ادامه با رسوا كردن يزيد و حكومت ظالمانه او و اشاره به جنايات او خصوصاً در كربلا مظلوميت امام حسين (ع) و اهل بيتش را يادآور شدند.
افشاگري امام (ع) منحصر به مجامع عمومي نبود، بلكه در برخوردهاي شخصي و چهره به چهره هم اين وظيفه را بخوبي ادا كردند. مثلاً وقتي كه كاروان اسرا به شهر شام رسيد پيرمردي به امام سجاد (ع) نزديك شد و گفت: سپاس خداوندي را كه شما را ملاك كرد و امير را بر شما مسلط كرد....، امام (ع) فرمودند: اي پيرمرد! آيا قرآن خوانده اي؟ پيرمرد گفت: آري. امام (ع) فرمود: آيا [اين آيه را] خوانده اي؟
«بگو هيچ مزدي از شما نمي خواهم، مگر دوستي نزديكانم.
و آيا [اين] كلام خداوند متعال را خوانده اي [كه]: «و حق كساني كه با تو قرابت دارند ادا كني؟»
و [همچنين اين] كلام خداوند [كه]:
«و بدانيد هر آنچه كه به غنيمت مي بريد خمس آن، مال رسول خدا و كساني است كه با پيغمبر قرابت دارند»
پيرمرد گفت: «آري خوانده ام» امام فرمودند: به خدا قسم مراد از نزديكان پيغمبر در اين آيات، هستيم» سپس فرمودند: آيا كلام خداوند را خوانده اي كه:
«همانا خداوند مي خواهد كه هر گونه پليدي را از شما اهل بيت بزدايد و شما را پاك گرداند»
گفت: «آري» آنگاه امام (ع) فرمودند: «مائيم اهل بيتي كه خداوند آن ها را مطهر گردانيد»
پيرمرد گفت: قسمتان مي دهم، شما همان افراد هستيد. امام فرمودند:
«بدون شك ما آن ها هستيم.
پيرمرد بر آنچه بر سر اهل بيت گذشته بود، تأسف خورد و از آنچه بني اميه و انجام داده بود، بيزاري جست».
تلاش هاي امام سجاد (ع) در شام به نتيجه رسيد. يعني اهل شام متوجه جنايات يزيد و عظمت جايگاه اهل بيت شده بودند. سخنراني ها و روشنگري هاي امام سجاد (ع) سبب شد، يزيد گناه اين اقدام را به گردن ابن زياد بيندازد و او را لعنت كند و در آخر هم امام سجاد (ع) را با احترام به مدينه منوره بفرستد.
ج) اقدامات امام (ع) در مدينه:
در مدينه منوره نيز امام سجاد (ع) به بيان مظلوميت خود و افشاي فساد حكومت يزيد پرداختند و حتي قبل از ورود به مدينه به يكي از شعرا دستور دادند تا بر مصيبت سيد الشهداء شعر بخواند و وقتي مردم جمع شدند، حضرت، خطبه اي خواندند و در آن خطبه پيام عاشورا را ابلاغ نمودند.
امام سجاد (ع) مهم ترين سند و مدرك نامشروع بودن حكومت يزيد يعني شهادت پار? جگر پيغمبر اكرم (ص) و اهل بيت او را ارائه نمودند، سندي كه به هيچ وجه قابل انكار يا توجيه نبود و علاوه بر اينكه از غم و اندوه حادثه جانسوز كربلا سينه اش تنگ شده بود. بنابر نقلي به مدت 20 سال گريه خود را در مناسبت هاي مختلف آشكار مي ساخت، تا ياد امام و هدف امام(ع) و ظلم حكومت ظالم بني اميه فراموشي نشود و در جواب كسي كه از ايشان درخواست نمود كه گريه نكند، فرمودند:
«يعقوب پيغمبر 12 پسر داشت، يكي را خداوند از او جدا كرد، چشمانش از شدت گريه بر او سفيد و پشتش از غم و غصه خم شد در حالي كه مي دانست پسرش زنده است. [ولي من] در اطرافم پدر و برادر و عمو و 17 نفر از اهل بيتم را كشته ديدم. پس چگونه خون و اندوهم تمامي يابد»
اگر چه زندگي امام سجاد (ع) سر تا سر الگوي ما است، اما درسي كه ما از اين قطعه از تاريخ زندگي اين امام همام مي گيريم، لزوم زنده نگه داشتن ياد و خاطره عاشورا است تا همواره دستورالعمل سيد الشهداء (ع)؛ «جانت برود ولي اسلام نرود» آويزه گوش و چشم رهروان راه آن حضرت باشد.
. (5)
3- امام سجاد (ع) و گريه براي امام حسين(ع(
آن گريه ها كه مي كرد و يادآوري مي نمود، براي چه بود؟... مي خواست اين حادثه را زنده نگه دارد و مردم يادشان نرود كه چرا امام حسين(ع) قيام كرد و چه كساني او را كشتند. اين بود كه گاهي امام زياد گريه مي كرد؛
روزي يكي از خدمتگزارانش عرض كرد: آقا! آيا وقت آن نرسيده است كه شما از گريه باز ايستيد؟ فرمود: چه مي گويي؟! يعقوب يك يوسف بيشتر نداشت؛ قرآن عواطف او را اين طور تشريح مي كند: و ابيضت عيناء من الحزن (6) من در جلوي چشم خود هيجده يوسف را ديدم كه يكي يكي پس از ديگري بر زمين افتادند.
ج) برخي از ويژگي هاي امام سجاد (ع(
1- قهرمان معنويت
وجود مقدس امام زين العابدين(ع) قهرمان معنويت است؛ يعني يكي از فلسفه هاي وجودي فردي مثل علي بن الحسين، اين است كه ]مظهر معنويت اسلام باشد[. انسان وقتي علي بن الحسين را مي بيند، آن خوفي كه از خدا دارد، آن نمازهايي كه واقعاً نيايش بود و واقعاً پرواز روح به سوي خدا بود... با خود مي گويد اين اسلام چيست؟(8)
2- پيك محبت و دوستي
زين العابدين (ع) پيك محبت بود. اين هم عجيب است: راه مي رفت، هر جايي كسي را مي ديد، هرجا غريبي را مي ديد، فقير و مستمندي را مي ديد... به او محبت مي كرد و به خانه خودش مي آورد... روزي يك عده جذامي را ديد (همه از جذامي فرار مي كنند...) از اينها دعوت كرد، اين را به خانه خود آورد. خانه زين العابدين، خانه مسكينان و يتيمان و بيچارگان بود.
3- همسفر ناشناس
فرزند پيغمبر است. به حج مي رود. امتناع دارد كه با قافله اي حركت كند كه او را مي شناسند. مترصد است يك قافله اي از نقاط دور دست كه او را نمي شناسند، پيدا شود و غريب وار داخل آن شود. وارد يكي از اين قافله ها شد. از آنها خواست كه به من اجازه دهيد كه خدمت كنم. آنها هم پذيرفتند... در بين راه، مردي با اين قافله برخورد كرد كه امام را مي شناخت. تا امام را شناخت، رفت نزد آنها و گفت: اين كيست كه شما آورده ايد براي خدمت خودتان؟ گفتند: ما كه نمي شناسيم جواني است مدني ولي بسيار جوان خوبي است. گفت: بله، شما نمي شناسيد. اگر مي شناختيد، اين جور به او فرمان نمي داديد و او را در خدمت خودتان نمي گرفتيد! گفتند: مگر كيست؟ گفت: اين علي بن حسين بن علي بن ابيطالب، فرزند پيغمبر است. دويدند خودشان را به دست و پاي امام انداختند: آقا! اين، چه كاري بود شما كرديد؟!... شما بايد آقا باشيد و ما خدمتكار شما. فرمود:
«نه، من تجربه كرده ام، وقتي كه با قافله اي حركت مي كنم كه مرا مي شناسند، نمي گذارند من اهل قافله را خدمت كنم. لذا من مي خواهم با قافله اي حركت كنم كه مرا نمي شناسند، تا توفيق و سعادت خدمت به مسلمان و رفقا براي من پيدا شود.»
4- عفو و بخشش بي همتا
هشام بن اسماعيل ]حاكم مدينه در زمان عبدالملك بن مروان[ در ستم و توهين به اهل مدينه بيداد كرده بود... به خاندان علي(ع) و مخصوصا امام علي بن الحسين زين العابدين(ع)، بيش از ديگران بدرفتاري كرده بود.
وليد ]پس از به قدرت رسيدن[ هشام را معزول ساخت و به جاي او عمربن عبدالعزيز، پسر عموي جوان خود را حاكم مدينه قرار داد. عمر براي باز شدن عقده دل مردم، دستور داد هشام بن اسماعيل را جلو خانه مروان ]بن[ حكم نگاه دارند و هركس كه از هشام بدي ديده يا شنيده، بيايد و داد دل خود را بگيرد. مردم دسته دسته مي آمدند، دشنام و ناسزا و لعن و نفرين بود كه نثار هشام بن اسماعيل مي شد.
خود هشام بن اسماعيل بيش از همه نگران امام علي بن الحسين(ع) و علويين بود. با خود فكر مي كرد انتقام علي بن الحسين در مقابل آن همه ستمها و سب و لعنها نسبت به پدران بزرگوارش، كمتر از كشتن نخواهد بود. ولي از آن طرف، امام به علويين فرمود: خوي ما بر اين نيست كه به افتاده لگد بزنيم و از دشمن بعد از آنكه ضعيف شد، انتقام بگيريم، بلكه برعكس، اخلاق ما اين است كه به افتادگان كمك و مساعدت كنيم.
هنگامي كه امام با جمعيت انبوه علويين به طرف هشام بن اسماعيل مي آمد، رنگ در چهره هشام باقي نماند. هر لحظه انتظار مرگ را مي كشيد؛ ولي برخلاف انتظار وي، امام طبق معمول- كه مسلماني به مسلماني مي رسد- با صداي بلند فرمود: «سلام عليكم» و با او مصافحه كرد و برحال او ترحم كرده، به او فرمود: «اگر كمكي از من ساخته است، حاضرم.»
پس از اين جريان، مردم مدينه نيز شماتت به او را موقوف كردند.
قصيده فرزدق در مدح امام سجاد(ع(
1- هشام هرچه كرد خود را به «حجرالاسود» برساند و طبق آداب حج، آن را لمس كند، به علت كثرت و ازدحام مردم ميسر نشد. ناچار برگشت و در جاي بلند برايش كرسي گذاشتند. او از بالاي آن كرسي به تماشاي جمعيت پرداخت. شامياني كه همراش آمده بودند، دورش را گرفتند. آنها نيز به تماشاي منظره پرازدحام جمعيت پرداختند.
در اين ميان، مردي ظاهر شد در سيماي پرهيزكاران، او نيز مانند همه يك جامه ساده بيشتر به تن نداشت. آثار عبادت و بندگي خدا بر چهره اش نمودار بود. اول رفت و به دور كعبه طواف كرد. بعد با قيافه اي آرام و قدم هايي مطمئن به طرف حجرالاسود آمد. جمعيت با همه ازدحامي كه بود، همين كه او را ديدند، فورا كوچه دادند و او خود را به حجرالاسود نزديك ساخت. شاميان كه اين منظره را ديدند، و قبلا ديده بودند كه مقام ولايت عهد با آن اهميت و طمطراق موفق نشده بود كه خود را به حجرالاسود نزديك كند، چشم هايشان خيره شد و غرق در تعجب گشتند. يكي از آنها از خود هشام پرسيد: «اين شخص كيست؟!» هشام با آنكه كاملا مي شناخت كه اين شخص، علي بن الحسين زين العابدين است، خود را به ناشناسي زد و گفت: «نمي شناسم.»
در همين وقت، همام بن غالب، معروف به «فرزدق»، شاعر زبردست و تواناي عرب، با آنكه به واسطه كار و شغل و هنر مخصوصش پيش از هر كس ديگر مي بايست حرمت و حشمت هشام را حفظ كند، چنان وجدانش تحريك شد و احساساتش به جوش آمد كه فورا گفت: «لكن من او را مي شناسم.» و به معرفي ساده قناعت نكرد، بر روي بلندي ايستاده، قصيده اي غرا- كه از شاهكارهاي ادبيات عرب است و فقط در مواقع حساس پر از هيجان كه روح شاعر مثل دريا موج بزند، مي تواند چنان سخني ابداع شود- في البداهه سرود. در ضمن اشعارش چنين گفت:
«اين شخص كسي است كه تمام سنگريزه هاي سرزمين بطحاء او را مي شناسند، اين كعبه او را مي شناسد، زمين حرم و زمين خارج حرم او را مي شناسد.
اين فرزند بهترين بندگان خداست. اين است آن پرهيزكار پاك پاكيزه مشهور. اينكه تو مي گويي او را نمي شناسم، زياني به او نمي رساند. اگر تو يك نفر فرضا نشناسي، عرب و عجم او را مي شناسد...»
هشام از شنيدن اين قصيده و اين منطق و بيان، از خشم و غضب آتش گرفت و دستور داد مستمري فرزدق را از بيت المال قطع كردند و خودش را در «عسفان» -بين مكه و مدينه- زنداني كردند...
علي بن الحسين(ع) مبلغي پول براي فرزدق فرستاد. فرزدق از قبول آن امتناع كرد و گفت: «من قصيده را فقط در راه عقيده و ايمان و براي خدا انشاد كردم و ميل ندارم در مقابل آن پولي دريافت دارم.»
بار دوم علي بن الحسين آن پول را براي فرزدق فرستاد و پيغام داد به او كه: «خداوند خودش از نيت و قصد تو آگاه است و تو را مطابق همان نيت و قصد، پاداش نيك خواهد داد. تو اگر اين كمك را بپذيري، به اجر و پاداش تو در نزد خدا زيان نمي رساند.» و فرزدق را قسم داد كه حتما آن كمك را بپذيرد. فرزدق هم پذيرفت.
ملا عبدالرحمن جامي (شاعر معروف)... قصيده معروف فرزدق را در مدح امام سجاد(ع) به فارسي به نظم آورده است. مي گويند خوابي نقل كرده كه پس از مرگ فرزدق از او درعالم رؤيا پرسيدند: خداوند با تو چه كرد؟
جواب داد: مرا به واسطه همان قصيده كه در مدح علي بن الحسين(ع) گفتم، آمرزيد. جامي خود اضافه مي كند و مي گويد: اگر خداوند همه مردم را به خاطر اين قصيده بيامرزد، عجيب نيست.
تحريفات مربوط به امام سجاد(ع(
1-ازدواج امام حسين(ع) با شهربانو
موضوع ازدواج امام حسين(ع) با شهربانو دختر يزدگرد و تولد امام سجاد(ع) از شاهزاده خانمي ايراني و انتساب ائمه بعد از ايشان به خاندان سلطنتي ايران، بهانه اي به دست عده اي خيالباف يا مغرض داده است كه گرايش ايرانيان را به خاندان رسالت، نتيجه انتساب آنها به دودمان شاهان ساساني معرفي كنند... ما ضمن بيان مختصري، پوچي اين ادعا را روشن مي كنيم... هر مسلمان ايراني مي داند كه «شهربانو» مقام و موقعيتي بيشتر و بالاتر از مادران ساير ائمه اطهار -كه بعضي عرب و بعضي آفريقايي بودند- ندارد.
اگر از زاويه تاريخ بنگريم، اصل داستان شهربانو و ازدواج او با امام حسين(ع) و ولادت امام سجاد(ع) از شاهزاده اي ايراني مشكوك است... مورخين عصر حاضر عموما آن را بي اساس مي دانند.
2-زين العابدين بيمار
يكي از حاضرين واقعه ]عاشورا[ شخص امام زين العابدين(ع) است. ايشان خودشان تمام جزئيات و همه قضايا را نقل كرده اند.
متأسفانه يك داستان جعلي و تحريفي درباره امام زين العابدين(ع) هست كه حاجي نوري نقل ]و انتقاد[ مي كند. مي گويند كه در روز عاشورا، در وقتي كه هيچ كسي براي اباعبدالله نماند، حضرت رفتند به خيمه امام زين العابدين براي خداحافظي؛ آن وقت حضرت امام زين العابدين(ع) فرمود: پدر جان! كار شما و اين مردم به كجا كشيد؟ (يعني اينها مي گويند اصلا تا آن وقت امام زين العابدين(ع) كاملا بي خبر بوده است(
فرمود: پسرجان! به جنگ كشيد. عجب! جنگ واقع شد؟ بله، جنگ واقع شد. يكي يكي اصحاب را ياد كرد. ]امام حسين(ع)[ فرمودند: قتل.
اين، جعل و دروغ است. امام زين العابدين(ع) كه آنجا -العياذبالله- مريض و بي هوش نبود كه اصلا نفهمد چه گذشته است؛ حتي تاريخ مي نويسد: در همان حال امام حركت كرد، به عمه اش فرمود: عصاي من را با يك شمشير بياور...
پس بياييم توبه كنيم
يك چيزي كه مخصوص ما ايراني هاست ]اين است كه مي گوييم[ «امام زين العابدين بيمار». شما در غير زبان فارسي در جاي ديگر اين كلمه «بيمار» را دنبال اسم امام زين العابدين نمي بينيد. مثلا در زبان عربي ايشان القاب زيادي دارند؛ «السجاد» يكي از القابشان است.
3-اربعين امام حسين(ع(
«آمدن اسرا به كربلا در اربعين و اينكه به دوراهي عراق و مدينه رسيدند، از نعمان بن بشير خواستند كه آنها را به كربلا ببرد، عبور اسرا از كربلا و ملاقات امام سجاد(ع) با جابر». افسانه است. آنچه در اربعين حقيقت دارد، زيارت جابر است.
احاديث امام سجاد (ع)
1- ثواب و گناه دو برابر
امام رضا(ع) فرمود: علي بن الحسين زين العابدين(ع) مي گفت:
«نيكوكار ما اهل بيت پيغمبر، دو برابر اجر دارد و بدكار ما دو برابر عذاب؛ زيرا آن كس كه از خاندان ما نيكوكاري كند، در حقيقت دو كار كرده: يكي اينكه مانند ديگران كار نيكي انجام داده، ديگر اينكه حيثيت و احترام پيغمبر را حفظ كرده است. آن كس هم كه گناه كند، دو گناه مرتكب شده يكي اينكه مانند ديگران كار بدي كرده، ديگر اينكه آبرو و حيثيت پيغمبر را از بين برده است.»
2- ارزش انسان
از امام سجاد(ع) سؤال شد: چه كسي از همه مردم مهم تر است؟ فرمود:«آن كسي كه همه دنيا را با خويش برابر نداند.»
از تعمق در قرآن و نهج البلاغه و ساير سخنان پيشوايان دين روشن مي شود كه اسلام ارزش جهان را پايين نياورده است،] بلكه[ ارزش انسان را بالا برده است.
3- طلب طول عمر
عل بن الحسين(ع) مي فرمايد:
«خدايا! مرا عمر عطا كن مادام كه عمرم صرف طاعت شود. اگر بناست زندگي ام چراگاه شيطان گردد، مرا هرچه زودتر به سوي خود ببر.»
انگیزه های قتل امام
دستگاه اموی با گذشت زمان به شیوههای مبارزاتی امام سجاد علیهالسلام پی برد و دریافت که ادامه حیات امام با شرایط و اوضاع زمامداری آنها نمیسازد. لذا تصمیم به قتل حضرت گرفتند. به طور کلی میتوان چهار عامل مهم را انگیزه دستگاه حاکم از قتل امام برشمرد:
1. وسعت نفوذ امام. در طول 35 سال بعد از واقعه کربلا، امام از طریق دعاها و نشر معارف اسلامی به تدریج توانست یارانش را منسجم کنند و آگاهی های لازم را به آنها بدهد که این خطر بزرگی برای دشمن به حساب می آمد؛
2. بغض و حسادت. عبدالملک، هشام و ولید و حتی جمعی از بزرگان بنی امیه به امام سجاد علیهالسلام حسادت میورزیدند؛ چرا که مردم از روی فهم و درایت به امام عرض ارادت میکردند؛
3. افشاگری. امام سجاد علیهالسلام در فرصتهای بسیار و از داستان شهادت پدر و اسارت و مظلومیت خود و خاندانش سخنها میگفت که این خود نوعی افشاگری رسمی علیه ظلم بنی امیه بود؛
4. ترس از قیام. دستگاه خلافت تصوّر میکرد که اگر امام عَلَمی بلند کند بخاطر محبوبیت و نفوذ معنوی آن حضرت حتی کسانی که دوست اهلبیت هم نیستند زیر آن پرچم جمع میشوند و قیامی بزرگ علیه حکومت آنان به وجود خواهد آمد.
شهادت
حضرت سید الساجدین پس از گذراندن یک عمر پربرکت که در یکی از حساسترین دورههای تاریخ اسلام واقع شد از ویژگیهای مهمی در بین مردم برخوردار شده بود؛ چراکه فضایل و مکارم اخلاقی آن حضرت در هر مجلس و محفلی بیان میشد و در یک کلام امام در دلها و عواطف مردم جا گرفته بود. این وضع بر امویان دشوار بود و آنها را می رنجاند و از همه کس بیشتر ولیدبنعبدالملک کینه امام را در دل داشت. او بارها میگفت: «من تا وقتی که علیبنالحسین در دنیا باشد راحت نیستم». این بود که وقتی زمام سلطنت را به دست گرفت تصمیم گرفت امام را مسموم کند. لذا زهر کشندهای برای کارگزارش در مدینه فرستاد و به او دستور داد تا این زهر را به امام بخوراند و آن نانجیب نیز دستور ولید را عملی کرد. زهر در بدن نازنین امام کارگر شد و بدین وسیله حضرت در سن 57 سالگی در مدینه طیبه به شهادت رسید.
تشییع پیکر امام
پیکر پاک امام سجاد علیهالسلام را در شهر مدینه تشییع کردند. در آن شهر از پیکر امام تشییع بینظیری صورت گرفت؛ زیرا تودههای مردم از مناطق مختلف بر جنازه حضرت حاضر شدند و همگی پریشان و گریان و دل شکسته جنازه مطهر حضرت را بر دوش میبردند. مردم در هالهای از اشک با امام وداع میکردند. بدن مطهر حضرت سجاد علیهالسلام را به قبرستان بقیع بردند و در قبری که در کنار قبر عمویش امام حسن مجتبی علیهالسلام آماده ساخته بودند به خاک سپردند.
امام از منظر علمای اهل تسنن
ذَهَبی یکی از بزرگان اهل سنت درباره امام سجاد مینویسد: «برای ایشان جلالت عجیبی بود و ایشان به سبب شرافت و سیادت و قدرتش و همچنین به دلیل علم و اهلیت و کمال عقلش هر آینه برای امامت شایسته است».
جاحظ که یکی از دانشمندان به نام اهل تسنن است نیز میگوید: «مردم با همه اختلاف مذاهبشان در مورد ایشان دارای وحدت نظر بودند و هیچ کس در تدبیر او تردید نداشت و احدی در تقدیم او بر دیگران در همه زمینهها شک نداشت». و مهمتر از همه شافعی که خود یکی از پیشوایان چهارگانه اهل تسنن است میگوید: «همانا علیبنالحسین فقیهترین اهلبیت است».
شاگردان مکتب امام علیهالسلام
حضرت سجاد علیهالسلام در مدت 35 سال امامت خود، افراد زیادی را تربیت کردند و برای تداوم مکتب اسلام ناب محمدی، توانستند آنان را از هر جهت آماده کنند که از آنجمله ثابت بن دنیار و معروف به ابوحمزه ثمالی است که به تعبیر امام رضا علیهالسلام همچون مسلمان در عصر خویش بود و همچنین میتوان به أبوُخالِد کابُلی، یَحیی بن أُم الطّویلُ سَعَید بن جُبَیْر ـ که از نظر مقام علمی جایگاه رفیعی داشت ـ اشاره کرد. این افراد جملگی از ممتازترین اصحاب و یاران امام سجاد علیهالسلام بودند که همچون ستارههای درخشانی در آسمان علم و معرفت درخشیدند و پرتو افشانی کردند.
بقیع، آرام و خاموش
اگر کسی از دوستان یا فامیل شما به سفر حج رفته باشد، حتما از جایی به نام «قبرستان بقیع» برای شما صحبت کرده است. بچه ها! این قبرستان، جایی است که چهار امام عزیز ما در آن جا دفن شده اند، اما دشمنان بد که در زمان زندگی امامان خوبمان، تحمل خوبی آن ها را نداشتند، بعد از شهادت آن بزرگواران هم، حاضر نشدند برای قبر این عزیزان، مقبره و حَرَمی بسازند. امام سجاد علیه السلام هم در قبرستان بقیع و در کنار امام حسن مجتبی علیه السلام ، امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام قرار دارند
شهادت
امام سجاد علیه السلام ، بعد از تحمل سختی های بسیار، به دلیل شهادت پدر، عمو و برادران و یاران ایشان در کربلا و نیز آزار و اذیت دشمن، در 56 سالگی توسط حاکم ستمگر زمان مسموم شدند و به شهادت رسیدند. امروز که روز شهادت ایشان است، همه برای شادی آن حضرت، تصمیم می گیریم تا با انجام کارهای خوب و مبارزه با ستمگران، راه ایشان را ادامه دهیم
مدفن على بن الحسین علیه السلام
بدن مطهر زین العابدین علیه السلام کنار امام حسن مجتبى علیه السلام در قبرستان بقیع مدفون گشت
بقیع زمین کوچکىاست که بسیارى از بزرگان اسلام را در خود جاى داده است . از آن جمله چهار امام شیعه - امام حسن مجتبى علیه السلام ، امام زین العابدین علیه السلام ، امام محمد باقر علیه السلام و امام جعفرصادق - علیه السلام - میباشد.
در گذشته زمان ، مسلمانان و شیفتگان اسلام و اهلبیت ، به تجلیل آبادى این مکان همت گماشته و براى هر یک از این بزرگان ، حرم وبارگاهى بنا کرده بودند . اما سوگمندانه ، و هابیان در شوال 1344 هجرى قمرى اینآثار را تخریب کردند و همه را با خاک یکسان نمودند!از آن این پس ، رفتار ناشایست وهابیان و حکام حجاز همواره از سوى محافل اسلامى مورد انتقاد شدید قرار داشته ودارد.
در این مدت تلاشهاى زیادى صورت گرفت تا شدید وضع اسفبار بقیع به صورتنخستین آن برگردد و بى حرمتها پایان یابد. اما على رغم قولهاى مساعدى که گاه حکامحجاز داده اند، هرگز قدم مثبتى در این راستا برداشته نشده است . و در حالى کهشاهزادگان هوسران و خوشگذران در مجلل ترین کاخها به سر مى برند و دشمنان خلق و خداو بیگانگان و دشمنان اسلام در آن کاخها استقبال مى کنند و ثروت و امکانات جهاناسلام را به پاى غرب و صهیونیسم بین الملل نثار مى نمایند، مرقد بزرگان و شایستهترین چهره هاى دینى مسلمانان ، چون گورستانى متروک مورد بى مهرى و بى اعتنایى قراردارد و شعائر اسلامى مورد سخت ترین بى حرمتیها واقع شده است
در عزای سیّد سجاد
جای آن دارد که بارد آسمان خون بر زمین *** در عزای سیّد سجّاد، زین العابدین
آنچه او دید از جفای کوفیان و شامیان *** کافرم گر هیچ کس دیده است ظلمی این چنین
سی و شش سال از پس قتل پدر در کربلا *** روز و شب کاری نبودش غیر زاری و غمین
گاه برنی جلوه گر دیدی سر پاک حسین *** گاه خوردی تا زیانه از غلامان حَصین
خویش را از اهل دین خواندند آن بیدین گروه *** وانگهی بستند در زنجیر کین، سلطان دین
مطالب مرتبط
مطالب پربازدید
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان
خبرنامه
تبلیغات متنی